دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس چهل و دو ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Drastic

  [ˈdræstɪk]

Adjective

acting with force or violence OR extreme in a way that has a sudden, serious or violent effect on something

با قدرت یا خشونت‌ عمل‌ کردن، شدید، بازور، پرنیرو، حاد، تند، تند و تیز، زیاده، طاقت‌فرسا، مفرط

Synonyms

extreme, strong, radical, desperate, severe, harsh, dire, forceful

Examples

The police took drastic measures to end the crime wave.

پلیس‌ برای پایان بخشیدن به‌ موج جنایات، اقدامات شدیدی انجام داد.

The most drastic changes in centuries have taken place during our life-time.

در طول قرن ها شدیدترین‌ تغییرات، در طول حیات ما صورت گرفته‌ است‌.

In the interests of justice, drastic action must be taken.

جهت‌ برقراری عدالت‌، اقدامات شدیدی باید اتخاذ شود.

Drastic measures

اقدامات شدید

A drastic shortage of food

کمبود شدید سوخت

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>