دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی و هفت ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Drought

  [draʊt]

Noun

a long period of time when there is little or no rain

خشکسالی، کم‌بارانی، خشکی

a long period of time when there is a lack of something that is needed or wanted

(کمبود طولانی و شدید) قحطی، کم‌داشت، تنگسالی، کمیابی، نایابی

Synonyms

water shortage, dryness, dry weather, dry spell, aridity, lack of rain, drouth, parchedness, lack, deficit, deficiency, want, need, shortfall, scarcity, dearth, insufficiency

Antonyms

flood, deluge, downpour, inundation, abundance, profusion

Examples

Because of the drought, some farmers began to migrate to more fertile regions.

به‌ خاطر خشکسالی‌، برخی‌ از کشاورزان به‌ مناطق‌ حاصلخیزتر مهاجرت کردند.

In time of drought, the crops become scorched.

محصولات در زمان خشکسالی‌ خشک‌ می‌شوند.

As the drought wore on, people began to grumble against those who had squandered water when it was more plentiful.

چون خشکسالی‌ به‌ کندی می‌گذشت‌، مردم شروع به‌ شکوه از آن هایی‌ کردند که‌ در موقع‌ وفور، آب را هدر داده بودند.

The drought of the sun-baked ground

خشکی زمین آفتاب زده

There was such a drought in Damascus ...

چنان خشکسالی شد اندر دمشق ...

The high price of candy is due to the sugar drought.

گرانی آب نبات به خاطر نایابی شکر است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>