دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته پنجم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Duress

  [duˈres]

Noun

​threats or force that are used to make somebody do something

زور، اجبار، فشار، رفتار خشن و تند

Synonyms

pressure, threat, constraint, compulsion, coercion

Examples

"under duress"

به زور، تحت فشار، با تهدید و اجبار

He signed the confession under duress.

او به خاطر فشار و تهدید اقرارنامه را امضا کرد.

The promise was obtained by duress on the part of her husband.

این قول با اجبار از طرف شوهرش به دست آمده است.

They were operating at times under extreme duress.

آنها در مواقعی تحت فشار شدید عمل می کردند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>