Duress
[duˈres]Noun
threats or force that are used to make somebody do something
زور، اجبار، فشار، رفتار خشن و تند
Synonyms
pressure, threat, constraint, compulsion, coercion
Examples
"under duress"
به زور، تحت فشار، با تهدید و اجبار
He signed the confession under duress.
او به خاطر فشار و تهدید اقرارنامه را امضا کرد.
The promise was obtained by duress on the part of her husband.
این قول با اجبار از طرف شوهرش به دست آمده است.
They were operating at times under extreme duress.
آنها در مواقعی تحت فشار شدید عمل می کردند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.