دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی و هفت ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Dwindle

  [ˈdwɪndl]

Verb

become smaller and smaller; shrink OR to become gradually less or smaller

کوچکتر و کوچکتر شدن، جمع‌ شدن، (به تدریج) کم شدن، (از نظر اندازه یا وزن یا مقدار) کاهش یافتن، آب رفتن، نقصان یافتن

Synonyms

lessen, fall, decline, contract, sink, fade, weaken, shrink, diminish, decrease, decay, wither, wane, subside, ebb, die down, die out, abate, shrivel, peter out, die away, waste away, taper off, grow less

Antonyms

increase, grow, develop, advance, expand, swell, wax, heighten, enlarge, escalate, multiply, magnify, amplify, dilate

Examples

Our supply of unpolluted water has dwindled.

ذخیره ی آب غیر آلوده ی ما کاهش‌ یافته‌ است‌.

With no visible signs of their ship, hopes for the men’s safety dwindled with each passing hour.

هر ساعت‌ که‌ می‌گذشت‌ امید برای سلامتی‌ افراد کاهش‌ می‌یافت‌ چون هیچ‌ نشانه‌ی آشکاری از کشتی‌ شان وجود نداشت‌.

After the furious tempest, the dwindling chances of finding the raft vanished entirely.

بعد از طوفان شدید، شانس‌ ضعیف‌ یافتن‌ قایق‌ کاملاً از بین‌ رفت‌.

Dwindling incomes

درآمدهای روبه کاهش

The city's population is dwindling.

جمعیت شهر رو به کاهش است.

The boat gradually dwindled to a speck on the horizon.

قایق کم‌کم به نقطه‌ای در افق تبدیل شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>