Dwindle
[ˈdwɪndl]Verb
become smaller and smaller; shrink OR to become gradually less or smaller
کوچکتر و کوچکتر شدن، جمع شدن، (به تدریج) کم شدن، (از نظر اندازه یا وزن یا مقدار) کاهش یافتن، آب رفتن، نقصان یافتن
Synonyms
lessen, fall, decline, contract, sink, fade, weaken, shrink, diminish, decrease, decay, wither, wane, subside, ebb, die down, die out, abate, shrivel, peter out, die away, waste away, taper off, grow less
Antonyms
increase, grow, develop, advance, expand, swell, wax, heighten, enlarge, escalate, multiply, magnify, amplify, dilate
Examples
Our supply of unpolluted water has dwindled.
ذخیره ی آب غیر آلوده ی ما کاهش یافته است.
With no visible signs of their ship, hopes for the men’s safety dwindled with each passing hour.
هر ساعت که میگذشت امید برای سلامتی افراد کاهش مییافت چون هیچ نشانهی آشکاری از کشتی شان وجود نداشت.
After the furious tempest, the dwindling chances of finding the raft vanished entirely.
بعد از طوفان شدید، شانس ضعیف یافتن قایق کاملاً از بین رفت.
Dwindling incomes
درآمدهای روبه کاهش
The city's population is dwindling.
جمعیت شهر رو به کاهش است.
The boat gradually dwindled to a speck on the horizon.
قایق کمکم به نقطهای در افق تبدیل شد.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما