Effigy
[ˈefɪdʒi]Noun
a statue of a famous person, a saint or a god
(نقش برجسته و یا مجسمه به ویژه خوابیده روی سنگ قبر) تندیس، پیکره، گورتندیس
a model of a person that makes them look ugly
(عروسک پارچهای که به شکل شخص مورد اعتراض درست می کنند و می سوزانند یا مورد تحقیر قرار میدهند) آدمک، هم تندیس، پیکر، تمثال، پیکرک
Synonyms
likeness, figure, image, model, guy, carving, representation, statue, icon, idol, dummy, statuette
Examples
burn (or hang) in effigy
همتندیس کسی را سوزاندن (یا به دار زدن)
Stone effigies in the church
مجسمه های سنگی در کلیسا
The president was burnt in effigy.
رئیس جمهور را به شکل پیکر سوزاندند.
The demonstrators burned a crude effigy of the president.
تظاهرکنندگان مجسمه زمخت رئیس جمهور را سوزاندند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.