Egregious
[ɪˈɡriːdʒiəs]Adjective
extremely bad
(با تداعی بد) چشمگیر، لپی، رسواگر، فاحش، افتضاح آور
Synonyms
grievous, shocking, appalling, notorious, horrifying, outrageous, glaring, horrific, infamous, intolerable, monstrous, scandalous, frightful, gross, rank, heinous, flagrant, abhorrent, insufferable, arrant
Examples
An egregious error
اشتباه لپی
Egregious behaviour
رفتار فاحش
The outcome of childbearing by both teenagers and older women can be egregious.
نتیجه فرزندآوری هم توسط نوجوانان و هم زنان مسن می تواند فاحش باشد.
Why should people who do something truly egregious be protected by an arbitrary limit on their punishment?
چرا باید افرادی که کارهای واقعاً فجیع انجام می دهند با محدودیتی خودسرانه در مجازات محافظت شوند؟
It was an egregious breach of protocol.
این یک نقض فاحش پروتکل بود.
The situation at "Zefco" was one of the most egregious examples of discrimination we have seen.
وضعیت در «زفکو» یکی از فاحش ترین نمونه های تبعیض بود که دیده ایم.
At last, to my right, the hand of an egregious front-row person rose.
بالاخره در سمت راست من، دست یکی از افراد ردیف جلوی بداخلاق بلند شد.
This egregious nonsequitur requires further clarification, if only for your myriad younger readers.
این بیثباتی فاحش حداقل برای خواننده های جوانتر فراوان شما، نیاز به توضیح بیشتر دارد.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما