دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته پنجم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Egregious

  [ɪˈɡriːdʒiəs]

Adjective

​extremely bad

(با تداعی بد) چشمگیر، لپی، رسواگر، فاحش، افتضاح آور

Synonyms

grievous, shocking, appalling, notorious, horrifying, outrageous, glaring, horrific, infamous, intolerable, monstrous, scandalous, frightful, gross, rank, heinous, flagrant, abhorrent, insufferable, arrant

Examples

An egregious error

اشتباه لپی

Egregious behaviour

رفتار فاحش

The outcome of childbearing by both teenagers and older women can be egregious.

نتیجه فرزندآوری هم توسط نوجوانان و هم زنان مسن می تواند فاحش باشد.

Why should people who do something truly egregious be protected by an arbitrary limit on their punishment?

چرا باید افرادی که کارهای واقعاً فجیع انجام می دهند با محدودیتی خودسرانه در مجازات محافظت شوند؟

It was an egregious breach of protocol.

این یک نقض فاحش پروتکل بود.

The situation at "Zefco" was one of the most egregious examples of discrimination we have seen.

وضعیت در «زفکو» یکی از فاحش ترین نمونه های تبعیض بود که دیده ایم.

At last, to my right, the hand of an egregious front-row person rose.

بالاخره در سمت راست من، دست یکی از افراد ردیف جلوی بداخلاق بلند شد.

This egregious nonsequitur requires further clarification, if only for your myriad younger readers.

این بی‌ثباتی فاحش حداقل برای خواننده های جوان‌تر فراوان شما، نیاز به توضیح بیشتر دارد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>