Elapse
[ɪˈlæps]Verb
if a period of time elapses, it passes
(زمان) منقضی شدن، سرآمدن، سپری شدن، گذشتن
Synonyms
pass, go, go by, lapse, pass by, slip away, roll on, slip by, roll by, glide by
Examples
Five years elapsed before I heard from him again.
پنج سال گذشت تا دوباره از او خبر یافتم.
Many years elapsed before they met again.
چندین سال گذشت تا آنها دوباره همدیگر را ملاقات کنند.
Several months elapsed before his case was brought to trial.
چند ماه قبل از دادگاهی شدن پرونده او می گذرد.
The assignment must be completed within an overall elapsed time of one week.
تکلیف باید در یک زمان کلی سپری شده یک هفته ای تکمیل شود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.