دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته پنجم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Elicit

  [ɪˈlɪsɪt]

Verb

to get information or a reaction from somebody, often with difficulty

موجب شدن، انگیزاندن، باعث شدن، (روان‌شناسی) فراخواندن، (از کسی) در کشیدن، موجب آشکار شدن(چیزی) شدن، ظاهر ساختن

Synonyms

bring about, cause, derive, bring out, evoke, give rise to, draw out, bring forth, bring to light, call forth, obtain, extract, exact, evoke, wrest, draw out, extort, educe

Examples

My words elicited his angry reply.

سخنان من پاسخ خشمگین او را برانگیخت.

His jokes elicited laughter.

شوخی‌های او موجب خنده شد.

She elicited harmonious sounds from that old instrument.

صداهای موزونی را از آن ساز قدیمی بیرون می آورد.

The questionnaire elicited more aspects of his personality.

پرسشنامه جنبه‌های بیشتری از شخصیت او را آشکار ساخت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>