دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هشتم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Emaciated

  [ɪˈmeɪsieɪtɪ - ɪˈmeɪʃieɪtɪd]

Adjective

thin and weak, usually because of illness or lack of food

لاغر، گوشت رفته، نحیف

Synonyms

skeletal, thin, weak, lean, pinched, skinny, wasted, gaunt, bony, haggard, atrophied, scrawny, attenuate, attenuated, undernourished, scraggy, half-starved, cadaverous, macilent

Examples

The emaciated prisoners who had survived in the camp were rescued at the war's end.

اسیران نحیف که در اردوگاه زنده مانده بودند در پایان جنگ نجات یافتند.

Emaciated children with distended bellies

کودکان نحیف با شکم های باد کرده

There were pictures of emaciated children on the cover of the magazine.

روی جلد مجله عکس هایی از کودکان نحیف بود.

Already emaciated, he would take only occasional bites of food and seemed to shake violently when he drank fluids.

او که قبلاً لاغر شده بود، فقط گهگاهی غذا می خورد و به نظر می رسید وقتی مایعات می نوشید، به شدت می لرزید.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>