Engrossed
[ɪnˈɡrəʊst]Adjective
so interested or involved in something that you give it all your attention
مجذوب، کاملا اشغال شده، انحصار شده، درگیر، غرق در چیزی
Synonyms
absorbed, lost, involved, occupied, deep, engaged, gripped, fascinated, caught up, intrigued, intent, preoccupied, immersed, riveted, captivated, enthralled, rapt
Examples
to be engrossed with sth
غرق در چیزی شدن / مجذوب چیزی شدن (طوری که دیگر متوجه چیز دیگری نشوید)
Julie is engrossed in the book.
جولی غرق در مطالعه ی کتاب است.
She was so engrossed in her book that she didn't hear the knock on the door.
او آنقدر غرق خواندن کتاب بود که صدای در را نشنید.
He's been utterly engrossed with this project ever since the funding was approved.
از زمانی که بودجه پروژه تصویب شد، او کاملاً درگیر این پروژه شده است.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما