دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس چهارم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Enormous

  [ɪˈnɔːrməs]

Adjective

extremely large; huge

بی‌نهایت‌ بزرگ، عظیم‌، (از حد معمول بزرگ تر یا بیشتر یا رفیع تر) کلان، هنگفت، فوق العاده، نهمار

Synonyms

huge, massive, vast, extensive, tremendous, gross, excessive, immense, titanic, jumbo, gigantic, monstrous, mammoth, colossal, mountainous, stellar, prodigious, gargantuan, elephantine, astronomic, ginormous, Brobdingnagian, humongous or humungous

Antonyms

little, small, minute, tiny, wee, dwarf, trivial, insignificant, meagre, microscopic, diminutive, petite, midget, pint-sized, infinitesimal, Lilliputian

Examples

The enormous crab moved across the ocean floor in search of food.

خرچنگ‌ عظیم‌ الجثه‌ای در جستجوی غذا، کف‌ اقیانوس از این‌ سو به‌ آن سو حرکت‌ می‌کرد.

Public hangings once drew enormous crowds.

اعدام‌های عمومی‌ زمانی‌ اجتماعات عظیمی‌ را به‌ سوی خود جلب‌ می‌کرد.

The gallant knight drew his sword and killed the enormous dragon.

شوالیه‌‌ی دلاور شمشیرش را بیرون کشید و اژدهای عظیم‌ الجثه‌ را کشت‌.

Enormous costs

هزینه های هنگفت

He has an enormous nose.

او دماغ خیلی گنده‌ای دارد.

The enormous size of the Pacific Ocean

اندازه‌ی عظیم اقیانوس آرام

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>