Evaluate
[ɪˈvæljueɪt]Verb
to form an opinion of the amount, value or quality of something after thinking about it carefully
(ارزش چیزی را) برآورد کردن، (تعداد را) سنجیدن، ارزیابی کردن، ارزشیابی کردن، کاررسی کردن، تخمین زدن
Synonyms
assess, rate, value, judge, estimate, rank, reckon, weigh, calculate, gauge, weigh up, appraise, size up, assay
Examples
To evaluate a situation
وضعیت (یا موقعیتی) را سنجیدن
To evaluate the war in terms of human suffering
ارزیابی جنگ از نظر رنج و المهای انسانی
He was sent to evaluate the chances of our success.
او را فرستادند تا امکانات موفقیت ما را بررسی کند.
Students should not be evaluated solely on the basis of written examinations.
دانشجویان را نباید فقط بر مبنای آزمونهای نوشتاری سنجید.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.