دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هفدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Evaluate

  [ɪˈvæljueɪt]

Verb

to form an opinion of the amount, value or quality of something after thinking about it carefully

(ارزش چیزی را) برآورد کردن، (تعداد را) سنجیدن، ارزیابی کردن، ارزشیابی کردن، کاررسی کردن، تخمین زدن

Synonyms

assess, rate, value, judge, estimate, rank, reckon, weigh, calculate, gauge, weigh up, appraise, size up, assay

Examples

To evaluate a situation

وضعیت (یا موقعیتی) را سنجیدن

To evaluate the war in terms of human suffering

ارزیابی جنگ از نظر رنج و الم‌های انسانی

He was sent to evaluate the chances of our success.

او را فرستادند تا امکانات موفقیت ما را بررسی کند.

Students should not be evaluated solely on the basis of written examinations.

دانشجویان را نباید فقط بر مبنای آزمون‌های نوشتاری سنجید.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>