دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی و پنج ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Event

  [ɪˈvent]

Noun

a thing that happens, especially something important AND a planned public or social occasion, result or outcome

(به ویژه اگر مهم باشد) رویداد، رخداد، واقعه، حادثه، پیشامد، (قدیمی) نتیجه، پیامد، معلول

one of the races or competitions in a sports program

مسابقه، همداوی، هماوری

Synonyms

incident, happening, experience, matter, affair, occasion, proceeding, fact, business, circumstance, episode, adventure, milestone, occurrence, escapade, competition, game, tournament, contest, bout

Examples

The greatest event in Ellie’s life was winning the $50,000 lottery.

بزرگترین‌ حادثه‌ی زندگی‌ «اِلی‌» بردن جایزه 50/000 دلاری بود.

We chose our seat carefully and then awaited the shot-put event.

صندلی‌ خود را به‌ دقت‌ انتخاب کردیم‌ و منتظر ماندیم‌ تا مسابقه‌ پرتاب وزنه‌ شروع شد.

There is merit in gaining wisdom even after the event.

در کسب‌ خرد حتی‌ بعد از کسب‌ نتیجه‌ ارزش وجود دارد.

Events leading up to the war

رویدادهایی که به جنگ منتهی شد

The most important event in my life

مهمترین رخداد زندگی من

An event that changed the course of history.

رویدادی که جریان تاریخ را عوض کرد.

Track and field events

مسابقه‌های دو و میدانی

The high jump and other events

پرش ارتفاع و سایر هماوری‌ها

In which events are you going to participate?

در چه مسابقاتی شرکت خواهی کرد؟

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>