Event
[ɪˈvent]Noun
a thing that happens, especially something important AND a planned public or social occasion, result or outcome
(به ویژه اگر مهم باشد) رویداد، رخداد، واقعه، حادثه، پیشامد، (قدیمی) نتیجه، پیامد، معلول
one of the races or competitions in a sports program
مسابقه، همداوی، هماوری
Synonyms
incident, happening, experience, matter, affair, occasion, proceeding, fact, business, circumstance, episode, adventure, milestone, occurrence, escapade, competition, game, tournament, contest, bout
Examples
The greatest event in Ellie’s life was winning the $50,000 lottery.
بزرگترین حادثهی زندگی «اِلی» بردن جایزه 50/000 دلاری بود.
We chose our seat carefully and then awaited the shot-put event.
صندلی خود را به دقت انتخاب کردیم و منتظر ماندیم تا مسابقه پرتاب وزنه شروع شد.
There is merit in gaining wisdom even after the event.
در کسب خرد حتی بعد از کسب نتیجه ارزش وجود دارد.
Events leading up to the war
رویدادهایی که به جنگ منتهی شد
The most important event in my life
مهمترین رخداد زندگی من
An event that changed the course of history.
رویدادی که جریان تاریخ را عوض کرد.
Track and field events
مسابقههای دو و میدانی
The high jump and other events
پرش ارتفاع و سایر هماوریها
In which events are you going to participate?
در چه مسابقاتی شرکت خواهی کرد؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما