دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سیزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Eventuate

  [ɪˈventʃueɪt]

Verb

to happen as a result of something

رویدادن (در آخر کار)، انجامیدن، منتهی شدن به، منتج شدن

Synonyms

result, follow, ensue, come about, issue, come to pass, be a consequence, be consequent

Examples

His illness eventuated in death.

بیماری او به مرگ انجامید.

Hard work eventuated in success for us.

سخت کوشی، منجر به موفقیت ما شد.

A rapid rise in price soon eventuated in mass unemployment.

افزایش سریع قیمت به زودی منجر به بیکاری گسترده شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>