دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و چهار ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Excoriate

  [ɪkˈskɔːrieɪt]

Verb

to make a person’s skin painful, and often red, so that it starts to come off

(پوست بدن یا چیزی را کندن یا تراشیدن یا خراشیدن) پوست کندن، پوست خراشیدن، پوست تراشیدن، بی پوست کردن، پوست بری کردن

to criticize somebody/something severely

(مجازی) سخت مورد انتقاد یا عتاب و خطاب قرار دادن

Synonyms

abrade, chafe, fret, gall, irritate, blister, drub, flay, lash, rip into, scarify, scathe, scorch, score, scourge, slap, slash, roast, slam

Examples

Her legs were badly excoriated by the acid.

اسید پوست پاهایش را بدجوری برده بود.

I'll excoriate my enemies with this satirical essay!

با این مقاله‌ی طنزآمیز پوست دشمنانم را خواهم کند!

Suzane was excoriated for her mistakes.

سوزان به خاطر اشتباهاتش سخت مورد سرزنش قرار گرفت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>