دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیست و هفت ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Exhaust

  [ɪɡˈzɔːst]

Noun

waste gases that come out of a vehicle, an engine or a machine

(مکانیک) برون دمیده (دود و گاز و غیره که از موتور به خارج دمیده می‌شود)، دود و بخار، برون‌دمه، دود اگزوز، خروجی

the system in a vehicle through which exhaust gases come out

(مکانیک) برون دمی، برون دمش، بیرون دادن (به کمک لوله یا تلمبه یا بادزن و غیره)، اگزوز

Synonyms

exhaust fumes, fumes, exhaust system

Examples

Exhaust fan

پنکه هواکش

Exhaust pipe

لوله‌ی اگزوز

Exhaust muffler

صداگیر اگزوز، صداخفه کن اگزوز

Engine exhaust asphyxiated him.

برون‌دمه‌ی موتور (گاز موتور) او را خفه کرد.

Exhaust

  [ɪɡˈzɔːst]

Verb

to make somebody feel very tired

(نیروی چیزی را کشیدن یا مصرف کردن) فرسودن، از توان انداختن، (مجازی) خسته کردن، ستوهیدن، واکوفتن، بی رمق کردن، خستن، مانده کردن

to use all of something so that there is none left

(کاملا) مصرف کردن یا شدن، گساردن، ته (چیزی را) بالاآوردن، ته کشیدن، (موجودی یا ذخیره یا خوراک و غیره) تمام کردن، (کاملا) خالی کردن

to talk about or study a subject until there is nothing else to say about it

(به طور کامل به مطلبی) پرداختن، حق (مطلبی را) ادا کردن

Synonyms

tire out, tire, fatigue, drain, disable, weaken, cripple, weary, sap, wear out, debilitate, prostrate, enfeeble, make tired, enervate, use up, spend, finish, consume, waste, go through, run through, deplete, squander, dissipate, expend

Examples

To exhaust the city’s water supply would be a calamity

تمام کردن ذخیره ی آب شهر یک‌ فاجعه‌ است‌.

The long climb to the top of the mountain exhausted our strength.

صعود طولانی‌ به‌ قله‌ی کوه قوای ما را تحلیل‌ برد.

It we continue to squander our money recklessly, our treasury will soon be exhausted.

اگر بی‌ملاحظه‌ به‌ خرج کردن پولمان ادامه‌ دهیم‌ سرمایه‌ مان بزودی تمام می‌شود.

Exhausted soil

خاک فرسوده (بی قوت)

To exhaust an oil well

چاه نفت را خالی کردن

To exhaust a bank account

حساب بانکی را خالی کردن

War exhausts nations.

جنگ ملت‌ها را فرسوده می‌کند.

You look exhausted!

تو کاملا خسته به نظر می‌رسی!

Writing this dictionary exhausts me.

نگارش این فرهنگ مرا فرسوده می کند.

To exhaust one's resources

منابع خود را تا آخر مصرف کردن

My patience was being exhausted.

صبرم داشت تمام می‌شد.

The world's oil reserves will be exhausted in a few decades.

ذخایر نفتی جهان تا چند دهه‌ی دیگر تمام خواهد شد.

He exhausted the subject of Kennedy's assassination.

او موضوع قتل کندی را به طور کامل بررسی کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>