دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هفدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Exult

  [ɪɡˈzʌlt]

Verb

to feel and show that you are very excited and happy because of something that has happened

شادی کردن، (از شادی) در پوست خود نگنجیدن، وجد کردن، شورمند شدن، به شور و شعف آمدن

Synonyms

be joyful, be delighted, rejoice, be overjoyed, celebrate, large it, be elated, be jubilant, jump for joy, make merry, be in high spirits, jubilate, revel, glory in, boast, crow, taunt, brag, vaunt, drool, gloat, take delight in

Examples

‘We won!’ she exulted.

او با خوشحالی گفت: "ما بردیم!"

I exulted to see my daughter succeed.

از دیدن موفقیت دخترم مشعوف شدم.

He leaned back, exulting at the success of his plan.

او درحالی که از موفقیت نقشه اش در پوست خود نمی گنجید، به عقب تکیه داد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>