Facet
[ˈfæsɪt]Noun
a particular part or aspect of something
(شخصیت و موضوع و غیره) جنبه، رخه، چهرک، سیما، رویه، پهلو، طرف، سو، پهنک، رو، ضلع، بر، وجه
one of the flat sides of a jewel
(هریک از سطوح تراشیده شده و صاف جواهر مثلا سطوح الماس) تراش، سطح، پخ
Synonyms
aspect, part, face, side, phase, angle
Examples
Facet theory
(روانشناسی) نظریهی رویهها
A diamond with ten facets
الماس ده پخ
The various facets of her personality
جنبههای گوناگون شخصیت او
There are several facets to this problem.
این مسئله چندین جنبه دارد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.