دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و چهار ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Fastidious

  [fæˈstɪdiəs]

Adjective

being careful that every detail of something is correct

سخت‌گیر، دیرشاد، ایرادگیر، ایرادی، بهانه‌گیر، مشکل پسند، دیرپسند

not liking things to be dirty or untidy

نازک نارنجی، اهل اه و پیف، زودبیزار، زودرنج ، وسواسی

Synonyms

particular, meticulous, fussy, overdelicate, difficult, nice, critical, discriminating, dainty, squeamish, choosy, picky, hard to please, finicky, punctilious, pernickety, hypercritical, overnice

Antonyms

disorderly, casual, slack, careless, sloppy, easy-going, lenient, slovenly, slipshod, unsystematic

Examples

Our teacher was fastidious about cleanliness.

معلم ما در مورد نظافت سختگیر بود.

He was fastidious about his appearance.

او نسبت به ظاهرش وسواس داشت.

He is very fastidious about how a suitcase should be packed.

او در مورد اینکه چگونه یک چمدان باید بسته بندی شود بسیار سخت گیر است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>