دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و هشت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Fatal

  [ˈfeɪtl]

Adjective

causing or ending in death

مهلک، کشنده، مرگبار، جان‌گیر، سرنوشت ساز، خطیر

causing disaster or failure

مخرب، ویرانگر، مصیبت‌بار، وخیم، زیانبار، فاجعه‌آمیز، جانگداز، دژرخداد

Synonyms

disastrous, devastating, crippling, lethal, catastrophic, ruinous, calamitous, baleful, baneful, lethal, deadly, mortal, causing death, final, killing, terminal, destructive, malignant, incurable, pernicious, decisive, final, determining, critical, fateful

Antonyms

minor, inconsequential, beneficial, harmless, benign, wholesome, innocuous, salutary, non-toxic, inoffensive, non-lethal, vitalizing

Examples

A fatal wound

زخم کشنده

A fatal mistake

اشتباه مرگبار

Finally the fatal day arrived.

بالاخره آن روز سرنوشت ساز فرارسید.

The fatal eruption of the volcano

فوران ویرانگر آتشفشان

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>