Feint
[feɪnt]Noun
a movement or an attack that is intended to deceive an opponent, especially in boxing
وانمود، تظاهر، (در مشتزنی یا عملیات جنگی ـ برای گمراه سازی حریف تظاهر به حمله کردن) تک نمایی، حملهی دروغی، حملهی وانمودین، وانمودگری، فریبکاری
Synonyms
bluff, manoeuvre, dodge, mock attack, play, blind, distraction, pretence, expedient, ruse, artifice, gambit, subterfuge, stratagem, wile
Examples
The movement of enemy tanks was no more than a feint.
جنبش تانکهای دشمن چیزی جز وانمود نبود.
As a rule of thumb, always use a rear foot kick after a feint.
به عنوان یک قاعده کلی، همیشه بعد از تظاهر از ضربه پا عقب استفاده کنید.
Lord George Murray's march had indeed been a feint.
راهپیمایی (حرکتی نظامی) لرد جورج موری واقعاً ظاهری بود.
One might well conclude the dismissal was a feint, a hollow gesture to allay perceived public outrage.
به خوبی می توان نتیجه گرفت که اخراج یک ظاهرسازی بود، یک حرکت توخالی برای کاهش خشم عمومی.
I talked to every parent but her, and every word was a feint to conceal my obsession.
من با هر پدر و مادری غیر از او صحبت کردم و هر کلمه تظاهری برای پنهان کردن وسواس من بود.
Feint
[feɪnt]Verb
(especially in sport) to confuse your opponent by making them think you are going to do one thing when you are really going to do something else OR to pretend to hit someone in boxing
وانمود کردن، (ارتش و مشت زنی و شمشیر بازی و غیره) حملهی دروغین کردن، تک نمایی کردن، حملهی وانمودین کردن، وانمودگری کردن، فریبکاری کردن
Synonyms
sham, feign, simulate, assume
Examples
He feinted a movement to the left but suddenly attacked toward the right.
او وانمود کرد که میخواهد به چپ برود ولی ناگهان به طرف راست حمله کرد.
"Callas" feinted to pass the ball and then shot it into the net.
"کالاس" تظاهر به پاس دادن توپ کرد و سپس توپ را به سمت تور شوت کرد.
He feinted a shot to the left.
او وانمود به پرتاب به سمت چپ کرد.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما