Felicitous
[fəˈlɪsɪtəs]Adjective
chosen well; very suitable; giving a good result
به موقع، بجا، درخور، به هنگام، شایسته، مناسب
Synonyms
fitting, timely, appropriate, inspired, suitable, neat, apt, well-chosen, well-timed, apposite, apropos, opportune, propitious, happy
Examples
Felicitous remarks
اظهارات بجا
Her choice of music is felicitous.
سلیقه اش در انتخاب موسیقی شایسته و درخور است.
Her felicitous choice of words helped to relieve the tension.
انتخاب مناسب و درست او از کلمات به کاهش تنش کمک کرد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.