دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و هفت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Felicitous

  [fəˈlɪsɪtəs]

Adjective

chosen well; very suitable; giving a good result

به موقع، بجا، درخور، به هنگام، شایسته، مناسب

Synonyms

fitting, timely, appropriate, inspired, suitable, neat, apt, well-chosen, well-timed, apposite, apropos, opportune, propitious, happy

Examples

Felicitous remarks

اظهارات بجا

Her choice of music is felicitous.

سلیقه اش در انتخاب موسیقی شایسته و درخور است.

Her felicitous choice of words helped to relieve the tension.

انتخاب مناسب و درست او ​​از کلمات به کاهش تنش کمک کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>