دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و یک ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Ferment

  [ˈfɜːrment]

Noun

a state of political or social excitement and activity, often with a lack of order

آشوب، هیجان، شوریدگی، ناآرامی، جوش و خروش، شور

Synonyms

commotion, turmoil, unrest, turbulence, trouble, heat, excitement, glow, fever, disruption, frenzy, stew, furore, uproar, agitation, tumult, hubbub, brouhaha, imbroglio, state of unrest

Antonyms

quiet, hush, tranquillity, stillness, calmness, peacefulness, restfulness

Examples

To be in (a state of) ferment

دستخوش آشوب بودن

The 1960s were a time of political and intellectual ferment.

دهه 1960 دوران جوشش سیاسی و فکری بود.

She was thrown into a ferment by his unexpected arrival.

ورود سرزده‌ی او خانم را به جوش و خروش انداخت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>