Ferment
[ˈfɜːrment]Noun
a state of political or social excitement and activity, often with a lack of order
آشوب، هیجان، شوریدگی، ناآرامی، جوش و خروش، شور
Synonyms
commotion, turmoil, unrest, turbulence, trouble, heat, excitement, glow, fever, disruption, frenzy, stew, furore, uproar, agitation, tumult, hubbub, brouhaha, imbroglio, state of unrest
Antonyms
quiet, hush, tranquillity, stillness, calmness, peacefulness, restfulness
Examples
To be in (a state of) ferment
دستخوش آشوب بودن
The 1960s were a time of political and intellectual ferment.
دهه 1960 دوران جوشش سیاسی و فکری بود.
She was thrown into a ferment by his unexpected arrival.
ورود سرزدهی او خانم را به جوش و خروش انداخت.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.