Fledgling
[ˈfledʒlɪŋ]Noun
a young bird that has just learnt to fly
جوجه، نوپر، نوبال، تازه پر درآورده
a person, an organization or a system that is new and without experience
(جوان کم تجربه) نورسته، تازه کار، ناشی
Synonyms
chick, nestling, young bird, new, beginning, developing, emerging, amateur, embryonic, probationary
Examples
A fledgling actor
بازیگر تازه کار
It seems he gave the fledgling architect his head.
به نظر می رسد او به معمار نوپا اختیار تام داده است که هرکاری بکند.
It was invested in fledgling biotechnology companies.
در شرکت های نوپای بیوتکنولوژی سرمایه گذاری شد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.