دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس دهم ۵۰۴
4.3 از 6 امتیاز

Flexible

  [ˈfleksəbl]

Adjective

able to change to suit new conditions or situations

تغییرپذیر، دگرش‌پذیر، دگرسان‌پذیر، قابل تعدیل و تنظیم، میزان کردنی

easily bent; willing to yield OR able to bend easily without breaking

تاشو، انعطاف پذیر، قابل انعطاف، نرم، خم‌پذیر، خم شدنی، با نرمش

Synonyms

pliable, plastic, yielding, elastic, supple, lithe, limber, springy, willowy, pliant, tensile, stretchy, whippy, lissom(e), ductile, bendable, mouldable, adaptable, open, variable, adjustable, discretionary, compliant, accommodating, manageable, amenable, docile, tractable, biddable, complaisant, responsive, gentle

Antonyms

tough, fixed, stiff, rigid, inflexible, unyielding, immovable, absolute, determined, staunch, intractable, inexorable, obdurate

Examples

The toy was flexible, and the baby could bend it easily.

اسباب بازی انعطاف پذیر بود و کودك به‌ راحتی‌ می‌توانست‌ آن را خم‌ کند.

Remaining flexible, Nick listened to arguments from both sides.

«نیک‌» با نرمش‌ به‌ استدلالات هر دو طرف گوش داد.

A mouse’s flexible body allows it to squeeze through narrow openings.

بدن انعطاف پذیر یک‌ موش به‌ او این‌ اجازه را می‌دهد تا با فشار از میان شکاف های باریک‌ عبور کند.

A flexible curriculum

برنامه‌ی آموزشی قابل انعطاف

My working hours are flexible.

ساعات کار من قابل تغییراند.

A baby's bones are more flexible.

استخوان‌های نوزاد نرم‌تراند.

A weeping willow's flexible branches

شاخه‌های قابل انعطاف بید مجنون

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>