دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هفتم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Forthwith

  [ˌfɔːrθˈwɪθ - ˌfɔːrθˈwɪð]

Adjective

immediately; at once

فورا، بلافاصله، بی‌وقفه

Synonyms

immediately, directly, instantly, at once, right away, straightaway, without delay, tout de suite, quickly

Examples

The agreement between us is terminated forthwith.

قرارداد بین ما فوراً فسخ می شود.

These violations of the code must cease forthwith.

این نقض قوانین باید فوراً متوقف شود.

Mr. Jones will be dismissed forthwith.

آقای جونز به سرعت برکنار خواهد شد.

I could have you arrested forthwith!

من می توانستم تو را فورا دستگیر کنم!

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>