Fragile
[ˈfrædʒl]Adjective
easily broken, damaged, or destroyed
براحتی شکسته میشود، آسیب میبیند یا از بین میرود، زودشکن، شکستنی، شکننده
weak and uncertain; easy to destroy or harm AND not strong and likely to become ill
علیل، زودآسیب، نازک نارنجی، آسیبپذیر، کم بنیه، بدحال
delicate OR thin or light and often beautiful
ظریف، ترد، نازک
Synonyms
unstable, weak, vulnerable, delicate, uncertain, insecure, precarious, flimsy, fine, weak, delicate, frail, feeble, brittle, flimsy, dainty, easily broken, breakable, frangible, delicate, charming, elegant, neat, exquisite, graceful, petite, dainty
Antonyms
lasting, strong, tough, flexible, reliable, hardy, robust, sturdy, durable, elastic, resilient
Examples
The expensive glassware is very fragile.
ظروف شیشهای گران قیمت، بسیار شکننده هستند.
Things made out of plywood have a tendency to be fragile.
چیزهایی که از تخته چندلا ساخته میشوند، بسیار شکننده هستند.
On the box was a label which read, "Fragile! Handle with care!"
روی جعبه برچسبی بود که روی آن نوشته شده بود «شکستنی» با احتیاط حمل شود.
A fragile hope
کوره امید
Today I feel fragile
امروز حالم خوش نیست.
Fragile, handle with care!
شکستنی - با احتیاط حمل کنید!
The crystal vase was thin and fragile.
گلدان بلورین نازک و شکننده بود.
The country's economy is still quite fragile.
اقتصاد کشور هنوز سخت آسیبپذیر است.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما