دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و چهار ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Frail

  [freɪl]

Adjective

​(especially of an old person) physically weak and thin, weak; easily damaged or broken

زودشکن، زودآسیب، شکننده، ظریف، لطیف، کاووس، پاژ، سست، نحیف، نزار، رنجور، (از نظر اخلاق و اراده) ضعیف، ضعیف‌النفس

Synonyms

feeble, weak, puny, decrepit, infirm, flimsy, weak, vulnerable, delicate, fragile, brittle, unsound, wispy, insubstantial, breakable, frangible, slight

Antonyms

strong, sound, tough, healthy, substantial, robust, vigorous, sturdy, hale, stalwart

Examples

Human nature is frail.

نهاد بشر به آسانی گمراهی‌پذیر است.

Disease had left the old man frail.

بیماری پیرمرد را نزار کرده بود.

Mother was becoming too frail to live alone.

مادر خیلی ضعیف تر از آن بود که تنها زندگی کند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>