Frail
[freɪl]Adjective
(especially of an old person) physically weak and thin, weak; easily damaged or broken
زودشکن، زودآسیب، شکننده، ظریف، لطیف، کاووس، پاژ، سست، نحیف، نزار، رنجور، (از نظر اخلاق و اراده) ضعیف، ضعیفالنفس
Synonyms
feeble, weak, puny, decrepit, infirm, flimsy, weak, vulnerable, delicate, fragile, brittle, unsound, wispy, insubstantial, breakable, frangible, slight
Antonyms
strong, sound, tough, healthy, substantial, robust, vigorous, sturdy, hale, stalwart
Examples
Human nature is frail.
نهاد بشر به آسانی گمراهیپذیر است.
Disease had left the old man frail.
بیماری پیرمرد را نزار کرده بود.
Mother was becoming too frail to live alone.
مادر خیلی ضعیف تر از آن بود که تنها زندگی کند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.