Fray
[freɪ]Noun
a fight, a competition or an argument, especially one that is exciting or seen as a test of your ability
پیکار پرسروصدا، کتککاری و جنجال، نزاع، نبرد، جر و بحث
Synonyms
fight, battle, row, conflict, clash, set-to, riot, combat, disturbance, rumble, quarrel, brawl, skirmish, scuffle, rumpus, broil, affray, shindig, donnybrook, battle royal, ruckus, scrimmage, shindy, bagarre, melee or mêlée
Examples
enter (or join) the fray
وارد جنگ و دعوا شدن
They were ready for the fray.
آنها برای مبارزه آماده بودند.
At 71, he has now retired from the political fray.
او در 71 سالگی اکنون از رقابت های سیاسی بازنشسته شده است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.