دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هفتم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Fray

  [freɪ]

Noun

a fight, a competition or an argument, especially one that is exciting or seen as a test of your ability

پیکار پرسروصدا، کتک‌کاری و جنجال، نزاع، نبرد، جر و بحث

Synonyms

fight, battle, row, conflict, clash, set-to, riot, combat, disturbance, rumble, quarrel, brawl, skirmish, scuffle, rumpus, broil, affray, shindig, donnybrook, battle royal, ruckus, scrimmage, shindy, bagarre, melee or mêlée

Examples

enter (or join) the fray

وارد جنگ و دعوا شدن

They were ready for the fray.

آنها برای مبارزه آماده بودند.

At 71, he has now retired from the political fray.

او در 71 سالگی اکنون از رقابت های سیاسی بازنشسته شده است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>