Fruitless
[ˈfruːtləs]Adjective
producing no useful results
بی میوه، بی بر، بی بار، نازا، عقیم، بی حاصل، بیهوده، بی نتیجه، بی پیامد، عبث، بی ثمر
Synonyms
useless, vain, unsuccessful, in vain, pointless, futile, unproductive, abortive, to no avail, ineffectual, unprofitable, to no effect, unavailing, unfruitful, profitless, bootless
Antonyms
effective, useful, profitable, productive, fruitful
Examples
A fruitless tree
درخت بی بار
Fruitless efforts
کوششهای بیهوده
A fruitless attempt/search
تلاش/جستجوی بی نتیجه
Our efforts to persuade her proved fruitless.
تلاش های ما برای متقاعد کردن او بی نتیجه ماند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.