دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیست و پنج ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Fugitive

  [ˈfjuːdʒətɪv]

Noun

a runaway OR a person who has escaped or is running away from somewhere and is trying to avoid being caught

فراری، متواری

Synonyms

runaway, refugee, deserter, escapee, runagate

Examples

Paul was a fugitive from the slums, abandoned by all his friends.

«پل‌» پسری فراری از محله‌های پایین‌ شهر بود که‌ توسط‌ تمام دوستانش‌ طرد شده بود.

After escaping from prison, Tom led an unhappy life as a fugitive from the law.

«تام» پس‌ از فرار از زندان، به‌ عنوان فراری از چنگال قانون، زندگی‌ غم‌ انگیزی داشت‌.

The fugitives from the unsuccessful revolution were captured.

فراری های انقلاب ناموفق‌ اسیر شدند.

A fugitive from justice

فراری از (چنگ) عدالت

Fugitive

  [ˈfjuːdʒətɪv]

Adjective

trying to avoid being caught

فراری

lasting only for a very short time

زود گذر، گذرا، فرار

Synonyms

escaped, runaway, ephemeral, evanescent, fleet, fleeting, fugacious, momentary, passing, short-lived, temporal, temporary, transient, transitory

Examples

Fugitive thoughts

اندیشه‌های زود گذر

Two of the fugitive criminals were captured.

دو تا از تبهکاران فراری را دستگیر کردند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>