دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دوم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Furtive

  [ˈfɜːrtɪv]

Adjective

behaving in a way that shows that you want to keep something secret and do not want to be noticed

دزدانه، زیر جلی، پنهانی، یواشکی، دزدکی، مخفیانه، آب زیر کاه

Synonyms

sly, secret, hidden, sneaking, covert, cloaked, behind someone's back, secretive, clandestine, sneaky, under-the-table, slinking, conspiratorial, skulking, underhand, surreptitious, stealthy

Antonyms

open, public, frank, straightforward, candid, forthright, undisguised, above-board, unreserved

Examples

The furtive glances of the two lovers

نگاه‌های دزدانه‌ی دو عاشق.

He entered the room furtively.

او یواشکی وارد اتاق شد.

She cast a furtive glance over her shoulder.

نگاهی پنهانی روی شانه اش انداخت.

He looked sly and furtive.

او حیله گر و آب زیر کاه به نظر می رسید.

The look in his eyes became furtive.

نگاه در چشمانش مبهم شد.

The secretary looked almost furtive when I walked in.

وقتی وارد شدم، منشی تقریباً پنهانکار به نظر می رسید.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>