Futility
[fjuːˈtɪləti]Noun
the fact of having no purpose because there is no chance of success
بیهودگی، بیاثری، بیفایدگی، کار بیهوده، عمل عبث
Synonyms
uselessness, ineffectiveness, pointlessness, fruitlessness, emptiness, hollowness, spitting in the wind, bootlessness, triviality, vanity, unimportance
Examples
The war was an utter futility.
جنگ کاملا بیهوده بود.
The futility of giving him advice
بیفایدگی نصیحت به او
She could see the utter futility of trying to protest.
او می توانست بیهودگی مطلق تلاش برای اعتراض را ببیند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.