Garbled
[ˈɡɑːrbld]Adjective
(of a message or story) told in a way that confuses the person listening, usually by somebody who is shocked or in a hurry
آشفته، درهم، قاطی پاطی، مبهم، بی مفهوم و بی معنی، مغشوش، ناگیرا، غیر واضح
Synonyms
jumbled, confused, distorted, mixed up, muddled, incomprehensible, unintelligible
Examples
A garbled text
متن تحریف شده
The papers had some garbled version of the story.
روزنامه ها نسخه ای درهم از داستان داشتند.
He left a rather garbled message on my answerphone.
او یک پیام نسبتاً درهم بر روی پیغام گیر من گذاشت.
There was a garbled message from her on my answering machine.
روی دستگاه پاسخگوی من یک پیام مبهم از او بود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.