Gist
[dʒɪst]Noun
the main or general meaning of a piece of writing, a speech or a conversation
لب (مطلب)، جان کلام، اصل کلام، چکیده
Synonyms
essence, meaning, point, idea, sense, import, core, substance, drift, significance, nub, pith, quintessence
Examples
The gist of his long speech
چکیدهی نطق طولانی او
to get (= understand) the gist of an argument
دریافت (= فهمیدن) اصل استدلال
I'm afraid I don't quite follow your gist (= what you really mean).
می ترسم اصل کلام شما را کاملاً متوجه نشوم (= منظور شما واقعاً چیست).
I missed the beginning of the lecture—can you give me the gist of what he said?
من ابتدای سخنرانی را از دست دادم - می توانید چکیده صحبت های او را به من بگویید؟
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.