دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و شش ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Gist

  [dʒɪst]

Noun

the main or general meaning of a piece of writing, a speech or a conversation

لب (مطلب)، جان کلام، اصل کلام، چکیده

Synonyms

essence, meaning, point, idea, sense, import, core, substance, drift, significance, nub, pith, quintessence

Examples

The gist of his long speech

چکیده‌ی نطق طولانی او

to get (= understand) the gist of an argument

دریافت (= فهمیدن) اصل استدلال

I'm afraid I don't quite follow your gist (= what you really mean).

می ترسم اصل کلام شما را کاملاً متوجه نشوم (= منظور شما واقعاً چیست).

I missed the beginning of the lecture—can you give me the gist of what he said?

من ابتدای سخنرانی را از دست دادم - می توانید چکیده صحبت های او را به من بگویید؟

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>