دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و هشت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Glib

  [ɡlɪb]

Adjective

(of speakers and speech) using words that are clever, but are not sincere, and do not show much thought

(تداعی منفی) چرب زبان، (به طور غیرمخلصانه) سلیس و روان، چرب گفتار، کارنگ، زبان باز، (سخن) پوچ، سطحی، توخالی

Synonyms

smooth, easy, ready, quick, slick, plausible, slippery, fluent, suave, artful, insincere, fast-talking, smooth-tongued

Antonyms

halting, sincere, hesitant, implausible, tongue-tied

Examples

Glib answers

پاسخ های سطحی و پوچ

A glib politician

سیاست مدار چرب زبان

A glib salesman

یک فروشنده زبان باز

It would be glib to suggest that she did it deliberately.

خیلی سطحی است اگر بگوییم که او این کار را عمدا انجام داده است.

He had assumed that his glib explanations would convince us.

او فرض کرده بود که توضیحات پوچ و سطحی اش ما را متقاعد می کند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>