Glib
[ɡlɪb]Adjective
(of speakers and speech) using words that are clever, but are not sincere, and do not show much thought
(تداعی منفی) چرب زبان، (به طور غیرمخلصانه) سلیس و روان، چرب گفتار، کارنگ، زبان باز، (سخن) پوچ، سطحی، توخالی
Synonyms
smooth, easy, ready, quick, slick, plausible, slippery, fluent, suave, artful, insincere, fast-talking, smooth-tongued
Antonyms
halting, sincere, hesitant, implausible, tongue-tied
Examples
Glib answers
پاسخ های سطحی و پوچ
A glib politician
سیاست مدار چرب زبان
A glib salesman
یک فروشنده زبان باز
It would be glib to suggest that she did it deliberately.
خیلی سطحی است اگر بگوییم که او این کار را عمدا انجام داده است.
He had assumed that his glib explanations would convince us.
او فرض کرده بود که توضیحات پوچ و سطحی اش ما را متقاعد می کند.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما