دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و دو ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Gratuity

  [ɡrəˈtuːəti]

Noun

money that you give to somebody who has provided a service for you

انعام، پاداش، حق‌الزحمه، پایمزد، پارنج، ورشتاد

money that is given to employees when they leave their job

پاداش بازنشستگی، مبلغ بازخرید، حق سنوات خدمت

Synonyms

tip, present, gift, reward, bonus, donation, boon, bounty, recompense, perquisite, baksheesh, benefaction, pourboire, bonsela, largesse or largess

Examples

A retirement gratuity

پاداش بازنشستگی

Our staff may not accept gratuities.

کارکنان ما ممکن است انعام را نپذیرند.

He is taking a gratuity from the Navy.

او از نیروی دریایی یک پاداش میگیرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>