Grimace
[ˈɡrɪməs - ɡrɪˈmeɪs]Verb
to make an ugly expression with your face to show pain, dislike, etc.
(از شدت درد یا تنفر و غیره) قیافهی خود را در هم کشیدن، صورت خود را معوج کردن، سگرمههای (کسی) در هم رفتن، (به منظور لودگی یا تمسخر) شکلک در آوردن، دهن کجی کردن
Synonyms
scowl, frown, sneer, wince, lour or lower, make a face or faces
Examples
He grimaced at the bitter taste.
از طعم تلخش صورت خود را معوج کرد.
She grimaced as the needle went in.
با فرورفتن سوزن، سگرمه هایش درهم رفت.
Upon seeing the fat lady he grimaced.
به محض دیدن خانم چاق قیافهی خود را درهم کشید.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.