دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هفدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Gullible

  [ˈɡʌləbl]

Adjective

too willing to believe or accept what other people tell you and therefore easily tricked

زودباور، زود فریب، ساده دل، خر، احمق، هالو

Synonyms

trusting, innocent, naive, unsuspecting, green, simple, silly, foolish, unsophisticated, credulous, born yesterday, wet behind the ears, easily taken in, unsceptical, as green as grass

Antonyms

worldly, sophisticated, suspicious, cynical, untrusting

Examples

He is so gullible that even a child can gull him.

او آن‌قدر زودباور است که حتی بچه هم می‌تواند او را خر کند.

I'm so gullible I would have believed him.

خیلی ساده لوح بودم که حرفش را باور می کردم.

She was gullible and believed the man's promise to make her rich if she gave him her money.

او ساده لوح بود و به قول مرد مبنی بر اینکه اگر پولش را به او بدهد، او را ثروتمند خواهد کرد، باور داشت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>