دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دوم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Hapless

  [ˈhæpləs]

Adjective

not lucky; experiencing extreme bad luck

نگون بخت، بدبخت، بیچاره، فلک زده، بینوا

Synonyms

unlucky, unfortunate, cursed, unhappy, miserable, jinxed, luckless, wretched, ill-starred, ill-fated

Examples

A hapless mother with four orphaned children.

مادر سیه روزگار با چهار طفل یتیم.

The hapless victims of exploitation

قربانیان بدبخت استثمار

Often the hapless victims have no warning that the flood is on its way.

غالباً قربانیان بدبخت هیچ هشداری مبنی بر اینکه سیل در راه است ندارند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>