Hapless
[ˈhæpləs]Adjective
not lucky; experiencing extreme bad luck
نگون بخت، بدبخت، بیچاره، فلک زده، بینوا
Synonyms
unlucky, unfortunate, cursed, unhappy, miserable, jinxed, luckless, wretched, ill-starred, ill-fated
Examples
A hapless mother with four orphaned children.
مادر سیه روزگار با چهار طفل یتیم.
The hapless victims of exploitation
قربانیان بدبخت استثمار
Often the hapless victims have no warning that the flood is on its way.
غالباً قربانیان بدبخت هیچ هشداری مبنی بر اینکه سیل در راه است ندارند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.