Harass
[həˈræs - ˈhærəs]Verb
to annoy or worry somebody by putting pressure on them or saying or doing unpleasant things to them
(با پرسشهای پیدرپی یا قرض سنگین یا غم و غیره) آزار دادن، به ستوه آوردن، مستاءصل کردن، اذیت کردن، پاپی شدن، ستوهیدن، هشدر کردن، کاس کردن
to make repeated attacks on an enemy
(با یورش یا حملات پی در پی) بیچاره کردن، صدمه زدن به، عذاب دادن، (دشمن را) ایذا کردن، حملات ایذایی کردن
Synonyms
annoy, trouble, bother, worry, harry, disturb, devil, plague, bait, hound, torment, hassle, badger, persecute, exasperate, pester, vex, breathe down someone's neck, chivvy, give someone grief, be on your back
Examples
Creditors harassed him night and day.
طلبکاران شب و روز پاپی او میشدند.
The children kept harassing the fat girl.
بچهها مرتبا سر به سر آن دختر چاق میگذاشتند.
All the griefs that harass the distress'd.
(ساموئل جانسون) همهی فلاکتهایی که مسکینان را رنج میدهد.
His guerrilla forces harassed the occupiers night and day.
نیروهای چریکی او شب و روز اشغالگران را مورد حملات ایذایی قرار میدادند.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما