دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هشتم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Harbinger

  [ˈhɑːrbɪndʒər]

Noun

a sign that shows that something is going to happen soon, often something bad

پیشا، پیشگام، نوید دهنده، نویدگر، مژده‌آور، مژده‌گر

Synonyms

sign, indication, herald, messenger, omen, precursor, forerunner, portent, foretoken

Examples

Blossoms are harbingers of spring.

شکوفه‌ها نویدگر بهارند.

Their meeting was a harbinger of peace.

ملاقات آنان مقدمه‌ی صلح بود.

This was a harbinger of glasnost to come.

این منادی فضای بازسیاسی در آینده بود.

"Edwards" was no more than a harbinger of the new way.

"ادواردز" چیزی بیش از منادی راه جدید نبود.

An ugly start is not necessarily a harbinger of worse things to come.

یک شروع زشت لزوماً منادی اتفاقات بدتر نیست.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>