دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس چهارم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Humid

  [ˈhjuːmɪd]

Adjective

(of the air or climate) warm and slightly wet

مرطوب، نمناک، نمدار

Synonyms

damp, sticky, moist, wet, steamy, sultry, dank, clammy, muggy

Antonyms

dry, sunny, arid, torrid

Examples

It was so humid in our classroom that we wished the school would buy an air conditioner

هوای کلاسمان آنقدر مرطوب بود که‌ آرزو کردیم‌ مدرسه‌ یک‌ دستگاه تهویه‌ بخرد.

New Yorkers usually complain in the summer of the humid air.

نیویورکی‌ها معمولاً در تابستان از هوای مرطوب شاکی‌اند.

Most people believe that ocean air is quite humid.

بیشتر مردم براین‌ باورند که‌ هوای اقیانوس کاملاً مرطوب است‌.

Humid jungles

جنگل‌های مرطوب

Mazandaran's humid weather

هوای نمدار مازندران

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>