دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و هفت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Iconoclast

  [aɪˈkɑːnəklæst]

Noun

a person who criticizes popular beliefs or established customs and ideas

(کسی که مخالف عقاید و سنت‌های مورد قبول اکثریت مردم جامعه است) سنت شکن، پاد اندیش، خلاف اندیش، هنجارشکن

Synonyms

rebel, radical, dissident, heretic

Examples

You are an iconoclast, Ralph.

تو یک هنجارشکنی رالف!

But he shows little sign of being an iconoclast.

اما او مقداری سنت شکنی از خود نشان می دهد.

Cage was an iconoclast. He refused to be bound by western musical traditions of harmony and structure.

"کِیج" یک ساختارشکن بود. خودش رو از قید و بند سنت های موسیقایی غرب، مثل نظم و ترتیب در موسیقی، آزاد کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>