دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دوازدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Ilk

  [ɪlk]

Noun

type; kind

(مهجور) همان، همانند، نوع، گونه، قسم، مثل

Synonyms

type, sort, kind, class, style, character, variety, brand, breed, stamp, description, kidney, disposition

Examples

of that (or his, her, etc.) ilk

امثال آن (او و غیره)

I can't deal with him or any of his ilk.

با او و امثال او معامله‌ام نمی‌شود.

The world of media people and their ilk

دنیای اهالی رسانه و امثال آنها

I can't stand him, or any others of that ilk.

من نمی توانم او و امثال او را تحمل کنم.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>