دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هفدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Impeccable

  [ɪmˈpekəbl]

Adjective

without mistakes or faults

بی‌کم و کاست، بی‌عیب و نقص، بی‌خدشه، کامل

not liable to sin; incapable of sin

گناه ناپذیر، منزه، پاک، معصوم، بیگناه، پاکدامن

Synonyms

faultless, perfect, pure, exact, precise, exquisite, stainless, immaculate, flawless, squeaky-clean, unerring, unblemished, unimpeachable, irreproachable, sinless, incorrupt

Antonyms

corrupt, flawed, faulty, defective, deficient, sinful, blameworthy

Examples

His record is impeccable.

سابقه‌ی او بی‌عیب و نقص است.

Her written English is impeccable.

انگلیسی نوشتاری او بی عیب و نقص است.

He was dressed in a suit and an impeccable white shirt.

او یک کت و شلوار و یک پیراهن سفید بی عیب و نقص پوشیده بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>