Impeccable
[ɪmˈpekəbl]Adjective
without mistakes or faults
بیکم و کاست، بیعیب و نقص، بیخدشه، کامل
not liable to sin; incapable of sin
گناه ناپذیر، منزه، پاک، معصوم، بیگناه، پاکدامن
Synonyms
faultless, perfect, pure, exact, precise, exquisite, stainless, immaculate, flawless, squeaky-clean, unerring, unblemished, unimpeachable, irreproachable, sinless, incorrupt
Antonyms
corrupt, flawed, faulty, defective, deficient, sinful, blameworthy
Examples
His record is impeccable.
سابقهی او بیعیب و نقص است.
Her written English is impeccable.
انگلیسی نوشتاری او بی عیب و نقص است.
He was dressed in a suit and an impeccable white shirt.
او یک کت و شلوار و یک پیراهن سفید بی عیب و نقص پوشیده بود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.