دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و هشت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Impede

  [ɪmˈpiːd]

Verb

to delay or stop the progress of something

(از پیشرفت) جلوگیری کردن، پاگیر شدن، به تاءخیر انداختن، درنگاندن، بندیدن، دامنگیر شدن

Synonyms

hinder, stop, slow (down), check, bar, block, delay, hold up, brake, disrupt, curb, restrain, hamper, thwart, clog, obstruct, retard, encumber, cumber, throw a spanner in the works of

Antonyms

help, further, aid, advance, promote, assist

Examples

Heavy snow impeded our progress.

برف سنگین پیشرفت ما را کند کرد.

He had no torch, but darkness did not impede his progress.

او مشعل نداشت، اما تاریکی مانع پیشرفت او نشد.

They were further impeded in their work by financial difficulties.

اشکالات مالی هم کار آنها را به تاءخیر انداخت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>