دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و نه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Imperturbable

  [ˌɪmpərˈtɜːrbəbl]

Adjective

not easily upset or worried by a difficult situation; calm

آرام، خونسرد، تشویش ناپذیر، نگران نشدنی، ناهراس

Synonyms

calm, cool, collected, composed, complacent, serene, tranquil, sedate, undisturbed, unmoved, stoic, stoical, unfazed, unflappable, unruffled, self-possessed, nerveless, unexcitable, equanimous

Antonyms

upset, nervous, frantic, agitated, ruffled, touchy, jittery, excitable, panicky

Examples

The usually imperturbable officer was now weeping.

در آن هنگام افسری که معمولا خوددار بود، داشت اشک می‌ریخت.

She faces challenges with imperturbable calm.

او با آرامشی خلل ناپذیری با چالش ها روبرو می شود.

Above all he was imperturbable and never upset when things appeared to go against him.

مهمتر از همه، او آدمی خونسرد بود و درست زمانی که به نظر می رسید همه چیز بر خلاف او پیش می رود ناراحت نمی شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>