دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و سه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Impetuous

  [ɪmˈpetʃuəs]

Adjective

acting or done quickly and without thinking carefully about the results

(کسی که با شتاب و نسنجیده عمل کند) شتابزده، عجول، بی‌صبر، ناگه کار، بی‌قرار و دمدمی، تابع امیال آنی، (آنچه که با نیرو و شدت زیاد حرکت کند) پرخشونت، پرشدت، دیوسان

Synonyms

rash, hasty, impulsive, violent, furious, fierce, eager, passionate, spontaneous, precipitate, ardent, impassioned, headlong, unplanned, unbridled, vehement, unrestrained, spur-of-the-moment, unthinking, unpremeditated, unreflecting

Antonyms

slow, cautious, wary, leisurely, mild

Examples

Impetuous winds

بادهای شدید و متغیر

An impetuous young man

جوان هردمبیل

He says she's impetuous and emotional.

او می گوید که آن دختر بی صبر و احساساتی است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>