دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته اول ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Implore

  [ɪmˈplɔːr]

Verb

To ask somebody to do something in an anxious way because you want or need it very much

التماس کردن، لابه کردن، درخواهیدن

Synonyms

beg, beseech, entreat, conjure, plead with, solicit, pray to, importune, crave of, supplicate, go on bended knee to

Examples

She implored them not to execute her son.

او به آنها التماس کرد که پسرش را اعدام نکنند.

She implored him to stay.

او التماسش کرد که بماند.

‘Help me,’ he implored.

او التماس کرد: به من کمک کن.

Tell me it's true. I implore you.

بگو که درسته، التماست می کنم.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>